نور
انقلاب ماانفجار نور بود
انقلاب ماانفجار نور بود
بسمه تعالی
با توجه به بیانات اخیر رهبر کبیر انقلاب ماطلبه ها باید بیشتر به تحلیل بیانات رهبر بپردازیم
یکی ازاین شاخص های مطرح شده انقلابی گری می باشد .
باید به تبیین این مولفه پرداخت انقلابی گری یعنی :
فرد انقلابی عادل هست مقتدر است قاطعانه رفتار می کند شجاع هست
ما دربحث معرفت شناسی با دو حوزه مواجه می شویم 1- حوزه معرفت شناسی انسانی
2- حوزه معرفت شناسی الهی
حوزه معرفت شناسی الهی با تکیه بر قرآن و اهل بیت و محوریت فکری الهی به تبیین مسا یل می پردازد
چیزی که در دیدگاه سروش خبری ازش نبود مثلا ایشون حتی قرآن را مخلوق مخلوق می دانست
حتی وحی را دریافتی می دانست که تحلیل بشری روی آن هست آن هم بشری مثل پیامبر که حتی قرآن هم می گوید ماینطق عن الهوی ولی سروش می گوید پیامبر برداشت خود از وحی را بیان می کند .
واما انقلابی گری یک فردی انقلابی دیدگاه الهی محور دارد یعنی مبانی اعتقادی را به نحو صحیح آموخته
حوزه معرفت شناسی مادی یا انسانی رشد و پیشرفت و حتی هدفش ارتقا در مادیات هست
ادامه دارد…
شیخ صدوق روایت کرده که امیرمومنان حضرت علی علیه السلام به مردی از بنی اسد فرمود ؛بگذار تا قصه ای درباره خودم و فاطمه برایت
بگویم :فاطمه همسر من در میان خانواده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از محبوبترین افراد بود،او با مشک به قدری آب می آورد که اثر آن در سینه اش به جای مانده بود، وبه قدری با آسیا کار می کرد که دست هایش پینه بسته بود ،وبه قدری خانه را جارو می کرد که گرد و غبار بر لباس هایش می نشست ،و به قدری در زیر دیگ آتش می افروخت که لباس هایش سیاه وچرکین می شد ،واو به سبب این کارها دچار زحمت ورنج شدیدی شده بود .یک روز به فاطمه گفتم :کاش نزد پیامبر می رفتی واز آن حضرت تقاضا می کردی که برایت خادمی در نظر بگیرد تا در کارهای خانه به تو کمک کند .هنگامی که فاطمه برای بیان این تقاضا به حضور پیامبر رفت دید که عده ای در حضور پیامبر نشسته اند وبا او مشغول گفت و گو هستند ،به همین دلیل خجالت کشید وبرگشت ،پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ازاین عمل فاطمه متوجه شد که فاطمه برای حاجتی نزد او آمده بوده است ،ازاین رو رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فردای آن روز صبح زود ،در حالی که ماهنوز در بستر بودیم به خانه ما آمد وا زپشت در فرمود :السلام علیکم .ماسکوت کردیم .زیرا به دلیل وضعمان حیا داشتیم که با پیامبر روبرو شویم ،رسول خدا برای دومین بار فرمود سلام علیکم .وماباز سکوت کردیم .وقتی مرتبه سوم فرمود :السلام علیکم ،ترسیدیم اگر جواب نگوییم باز گردد،پاسخ ایشان را داده وگفتم :وعلیک السلام یا رسول الله !وارد شوید وقتی پیامبر وارد شد خطاب به فاطمه فرمود :چه حاجتی داشتی که دیروز نزد من آمدی ؟من پیش دستی کردم -زیرا فاطمه از شرم سر خود را زیر لحاف کرده بود -وگفتم فاطمه به قدری مشک آب آورده که اثر آن بر سینه اش مانده ،وبه قدری آسیاب کرده که دست هایش پینه بسته ،وبه قدری جارو کرده که لباس هایش غبار آلود نموده ،و به قدری زیر دیگ برافروخته که لباس هایش سیاه وچرک شده است وبه دلیل این مشقتی که او متحمل می شود ،من به او گفتم که نزد شما بیاید وخادمی طلب کند تا در این گونه کارها یاور او باشد .پیامبر فرمود آیا بهتر نیست چیزی به شما تعلیم دهم که از خادم برای شما بهتر باشد ؟پس هرگاه خواستید بخوابید 34مرتبه الله اکبر و 33مرتبه سبحان الله و33مرتبه الحمدلله بگویید .فاطمه علیهاالسلام سر خود را بیرون آورد و سه مرتبه فرمود :از خدا و رسولش راضی شدم .
در مسجد نزد پیامبر نشسته بودم که عباس بن عبدالمطلب عموی رسول خدا وارد شده سلام کرد ،رسول خدا (صلی الله علیه وآله)سلام او را جواب داده وبه او خوش آمد گفت :پس از آن عباس گفت :ای رسول خدا !چرا خداوند علی ابن ابیطالب را بر ما فضیلت وبرتری داده در صورتی که ما همگی از یک خاندان هستیم ؟پیامبر فرمود :هنگامی که خدای توانا من و علی را خلق کرد آسمان وزمین ،بهشت و دوزخ ،لو ح وقلمی در کار نبود .وزمانی که خدا تصمیم گرفت مارا بیافریند سخنی گفت که از آن نوری به وجود آمد ،سپس سخن دیگری گفت که از آن نوری دیگر پدید آمد ،آنگاه آنها را با یک دیگر ممزوج نمود ،و من وعلی را از آن به وجود آورد ،ونور عرش رااز نور من خلق کرد ؛بنا براین من از عرش برترم ،ونور آسماانها را از نور علی خلق کرد پس علی نیز از آسمانها برتر است ؛ونور آفتاب را از نور حسن ونور ماه را از نور حسین آفرید ،پس آنان از آفتاب و ماه برترند .ملائکه خدای سبحان را تسبیح می کنند و می گویند :پاک و منزه است خدا که این نورها در نزد او گرامی هستند.
هنگامی که خدا اراده نمود تا ملائک را مورد آزمایش قرار دهد ابری تاریک برایشان فرستاد طوری که نتوانند یک دیگر را ببینند ،در این حال فرشتگان گفتند :پروردگارا !از آن روزی که مارا آفریده بودی هرگز چنین چیزی ندیده بودیم ،تو را به حق این نورها سوگند می دهیم که این تاریکی وظلمت را از ما دور نمایی ؟و در این حال خدای متعال نور فاطمه را آفرید و آن را مانند قندیل بر کنار عرش آویخت و از آن نور ،آسمانها وزمین های هفت گانه روشن شد ،و به این جهت فاطمه را زهرا نامیده اند .
فرشتگان ،خدا را تسبیح وتقدیس می کردند،پس خداوند به ایشان فرمود :به عزت وجلالم ،ثواب تسبیح وتقدیس شما را برای دوستداران این زن (فاطمه)،پدر ،شوهر وفرزندانش قرار خواهم داد.
سلمان می گوید :عباس برخاسته خارج شد و در این حال با علی ابن ابیطالب مواجه شد،پس علی را در آغوش گرفت و میان دو چشم وی را بوسید و به او گفت :پدرم به فدای اهل بیت مصطفی باد ،چقدر شما در نزد خداوند عزیز هستید !
آیا می دانید که فاطمه چگونه آفریده شده است ؟
گفتند :خدا ورسول او داناتر هستند .فرمود:فاطمه حوریه ای است انسیه نه انسان ؛وفرمود :فاطمه از عرق وموهای ریز بدن جبرییل آفریده شده است .گفتند :ای رسول خدا !پذیزفتن این امر برای ما بسیار دشوار است؛زیرا شمااول می گویید که او حوریه انسیه است نه انسان خالص ،وسپس می فرمایید که از عرق و کرک بدن جبرییل است!
پیامبر فرمود :جبرییل برای من سیبی را از بهشت هدیه آورد ،من اوراگرفته وبه سینه ام فشردم،پس جبرییل وسیب هر
دو عرق کردند وعرق آنها با هم مخلوط شد،سپس جبرییل گفت:سلام بر تو ای رسول خدا !گفتم :سلام بر تو ای جبرییل !
گفت :این سیبی است که خداوند از بهشت برای تو فرستاده است .من آن را گرفتم ،بوسیدم وروی چشم نهادم و به سینه خویش فشردم .پس از آن جبرییل گفت :ای حبیب من !آیا هدیه پروردگارم را بخورم ؟گفت :آری ،از طرف خداوند به تو امر شده است که آن را بخوری .وقتی آن سیب را دو قسمت کردم تا بخورم ، این نور به منصوره یعنی فاطمه تعلق دارد .
گفتم :منصوره کیست؟گفت:دختری است که از صلب تو به وجود خواهد آمد و نام وی در آسمان منصوره است و در زمین
فاطمه.
سوال کردم :ای جبرییل !چرا در آسمان منصوره نامیده شده و در زمین فاطمه ؟
پاسخ داد:در زمین فاطمه نامیده شد برای اینکه شیعیان وی از آتش جهنم باز نگه داشته شده اند و دشمنانش از دوستی
ومحبت وی محروم می مانند و اینست معنی قول خداوند متعال که می فرماید: «ودر روز قیامت مومنین به سبب
نصرت ویاری خداوند شادمان می شوند »ومنظور از نصرت ویاری خداوند همین نصرت خداوند برای شیعیان و
دوستداران فاطمه است .
7-اعتقاد:
«اعتقاد شی ء،یعنی آن چیزسخت وشدید است.»
اعتقاد از ماده ی عقد به معنای گره زدن گرفته شده است .
در همین زمینه آیت الله جوادی آملی می فرماید:
«سیر نفس آدمی در اصول دین ،به تحصیل عقیده است و عقیده به معنای گره خوردن جان با یک سلسله معارف است وسیر
انسان در اخلاق وعمل نیز همین گونه نیازمند بستگی و گره خوردن با جان اوست.»
همه اندیشه های مومن باید به اعتقادتبدیل شود .امامت نیز از جمله مباحث اعتقادی شیعیان است،یعنی باوری است که با جان
ودل پیروان معصومین علیهم السلام گره خورده واز صلابت وپیوستگی شدیدی برخوردار بوده وهیچ مانعی توان گسستن این
پیوند را ندارد .
شیخ صدوق در این زمینه می فرماید :
«اعتقاد ما این است که حجت های خدا بر مردم پس از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم ائمه اثنا عشرند که اول آنها
امیرالمومنین علی ابن ابیطالب سپس امام حسن وبعد امام حسین بعد علی ابن الحسین سپس محمدبن علی وبعد جعفر بن
محمد آنگاه موسی بن جعفر سپس علی بن موسی الرضا آنگاه محمد بن علی سپس علی بن محمد وبعد حسن بن علی
پس از آن جناب حجت بن الحسن قائم منتظر صاحب الزمان وجانشین خدای رحمان در زمین که درود حق بر همه ایشان باد.»
«ما معتقدیم که آنها اولوالامر هستند که خدا اطاعت ایشان را واجب نموده.م»
«وآنها گواه بر مردمند .»
«وابواب الله وراه بسوی اووراهنما بسوی خدایند.»
«وگنجینه علم خدا ومترجم وحی اووارکان توحید هستند .»
«ومعصوم از خطا ولغزشند.»
«خداوند از آنها پلیدی را برطرف نموده وپاک وپاکیزه شان کرده.»
«دارای معجزات ودلائلند.»
«وانها امان برای اهل زمینند چنانچه ستارگان امان اهل آسمانند .»
«ومثل آنها در این مدت مانند کشتی نوح است هر که سوار شد نجات یافت ومانند باب حطه (باب توبه)هستند.»
«وآنها بندگان گرامی خدایند که در سخن بر خدا سبقت نمی گیرند وعامل به امر اویند .»
«ما معتقدیم که محبت به آنها ایمان وبغض وکینه با ایشان کفر است.»
«امر آنها امر خدا ونهی ایشان نهی اوست طاعت آنها طاعت خدا ومخالفتشان مخالفت با خدا است دوست آنها دوست خدا ودشمن ایشان دشمن خداست.»
«ما معتقدیم که زمین خالی از حجت خدا بر خلق نیست یا آشکار ویا ترسان وپنهان »
«ومعتقدیم که حجت خدا وخلیفه او برمردم در این زمان قائم منتظر علیه السلام پسر امام حسن عسکری علیه السلام است
او همان کسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اطلاع داده با نام و نسبش واو زمین ررا پراز قسط وداد می کند چنانچه
پراز ظلم و جور شده واو کسی است که خداوند بوسیله اش دین خود را برتمام ادیان پیروز می نمایدگر چه مشرکین ناراضی باشند
به دست او فتح می شود شرق وغرب زمین به طوری که جایی درروی زمین باقی نمی ماند که صدای اذان در آن بلند نشود دین
اختصاص به خدا می یابد او مهدی است که پیامبر خبر داده پس از ظهور او عیسی بن مریم فرود می آید وپشت سر او نماز
می خواند کسی که پشت سر او نماز بخواند چنان است که پشت سر پیامبر نماز خوانده است چون جانشین اوست.»
«معتقدیم که جز او دیگری قائم نیست واو در غیبت خود باقی است زیرا پیامبر اکرم وائمه علیهم السلام ،درود خداوند بر او تصریح به نام ونسبش نموده اند و بشارت وجودش را داده اند صلوات الله علیه .»
سلیمان بن خالد می گوید به خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم که مردم چنین خیال می کنند که قابیل به خاطر دعوای بر
سر خواهرش هابیل را کشت ،امام فرمودند:آیا حیا نمی کنی که چیزی را به خاندان آدم پیامبر خدا نسبت می دهی ؟
سلیمان گفت:فدایتان گردم پس دعوای قابیل وهابیل برسر چه بود ؟امام فرمودند بر سر خلافت ووصایت،خداوند متعال به حضرت آدم
دستور داد که وصایت واسم اعظم را پس از خود به هابیل بسپارد در حالی که قابیل از هابیل بزرگتر بود ،هنگامی که این خبربه قابیل رسید،خشمگین شد وگفت من سزاوارتر بودم ،پس آدم به وحی الهی به آن دو دستور داد که برای خدا قربانی کنند وآنان نیز چنین کردند ،خداوند قربانی قابیل را نپذیرفت ،قابیل بر هابیل حسادت کرد و اورا کشت .
سلیمان پرسید :فدایت گردم پس اولاد آدم چگونه تولید نسل کردند؟آیا غیر از “حوا"زن دیگر وجود داشت؟آیا غیر از آدم مرد دیگر بود؟
امام علیه السلام فرمودند :ای سلیمان !خداوند متعال از حوا دو فرزند به آدم روزی کرد،اول قابیل وسپس هابیل،هنگامی که قابیل به
سن بلوغ رسید خداوند دختری از جن برای او پدیدار کرد وبه آدم وحی کرد که او را به عقد قابیل در آورد وقابیل نیز به این ازدواج راضی
بود ،هنگامی که هابیل به سن بلوغ رسید ،خداوند حوریه ای برای او پدیددار کرد و همان دستور را دوباره به آدم داد،زمانیکه هابیل
کشته شد آن حوریه باردار بود وپسری به دنیا آورد که آدم او را “هبة الله"نام نهاد وخداوند به آدم وحی کرد که وصایت واسم اعظم رابه هبةالله بسپارد ،حوا نیز پسر دیگر به دنیا آورد که اورا شیث نام نهادندوزمانیکه به سن بلوغ رسید خداوند حوریه دیگر برای او
پدیدار کرد وآدم آن را به عقد شیث درآورد ،حاصل این ازدواج یک دختر بود که آدم اورا “حوره"نام نهاد ،هنگامی که این حوره به سن بلوغ رسید اورا به عقد هبة الله پسر هابیل در آوردند ونسل فرزندان آدم از این طریق ادامه پیدا کرد.
6-یقین
گام پنجم:علم تفصیلی
یکی از مراحل معرفت جویی پس از بصیرت و تصدیق ،کسب علم تفصیلی و بکارگیری قوای ادراکی برای درک مقامات اهل بیت علیه السلام می باشد .
البته در روایات ،ادعیه وزیارات کمتر از اصطلاح “علم به امام و مقامات اهل بیت علیه السلام“استفاده شده وبیشتر واژه
معرفت به کاررفته است واین نیست مگر به خاطر جامعیت وشمول معنای معرفت نسبت به علم .
در بیان فرق علم ومعرفت آمده است “تفاوت بین علم ومعرفت در آن است که معرفت اخص ازعلم است .زیرا معرفت
شناخت تفصیلی و دقیق شی است به گونه ای که از غیر آن ممتاز گردد اما علم گاهی شناختی کلی و گاهی شناختی تفصیلی
است .پس هر معرفتی علم است ،اما هر علمی معرفت نیست.”
گام سوم:بصیرت
مرحله مقدماتی دیگر در خصوص امام شناسی وکسب معرفت نسبت به ولی خدا بصیرت است.
در تعریف بصیرت آمده است:بصیرت علمی است که با دیدن چشم ویا علمی است که با بینایی دل به دست می آید.
“به قدرت ادراک قلبی بصیرت گویند”
“بصیرت یعنی ثبات در دین ویا به معنای زیرکی می باشد”
بصیرت به معنای تیزبینی وهنر شناخت صواب از ناصواب وحق از باطل است”
آنهم نه فقط در شرایط عادی ،که داشتن این مهم در شرایط فتنه وبحران های سیاسی واجتماعی ،از اهمیت بالاتری برخوردار است.
شیعه برای باز شناختن راهنمایان واقعی از راهنمایان دروغین ،نیازمند بصیرت است تا در دام گمراهان گمراه گر
وحکام جعلی اموی مسلک گرفتار نگردد.
امام صادق (علیه السلام)میفرمایند:چگونه به سوی امام هدایت یابد آنکه بصیرت ندارد.
“آنکه بدون بصیرت در مسیری قدم برمی دارد مانند کسی است که بیراهه می رود وسرعت او جز بر دوریش از مقصد نمی افزاید.
در زیارت جامعه می خوانیم:من به مقام شما اهل بیت (علیه السلام)وگمراهی مخالفین شما آگاهی وبصیرت دارم.
پس از توجه ،دومین مرحله ی شناخت امام، شناخت به معنای علم اجمالی وکلی می باشد.
این نوع شناخت ،نقطه ی آغازی برای طی مراحل بعدی معرفتی است که در مراحل ابتدایی همچون جرقه ای ،شعله های
معرفت را در وجود انسان بر افروخته می کند.
حضرت آیه الله جوادی آملی در این خصوص میفرمایند:
هرانسانی،حتی کسی که در حد بساطت فکری است می تواند فی الجمله
بربعضی از اصول اعتقادی ،برهان عقلی اقامه کند ،لیکن بسیاری از مسایل
اعتقادی را باید به علم اجمالی معتقد باشد ،به این نحو که بگوید :من به آنچه
وحی می گوید ایمان واعتقاد دارم .این اعتقاد اجمالی ،در بسیاری از مسایل
اصولی رهگشاست.
پس از توجه ،دومین مرحله ی شناخت امام، شناخت به معنای علم اجمالی وکلی می باشد.
این نوع شناخت ،نقطه ی آغازی برای طی مراحل بعدی معرفتی است که در مراحل ابتدایی همچون جرقه ای ،شعله های
معرفت را در وجود انسان بر افروخته می کند.
حضرت آیه الله جوادی آملی در این خصوص میفرمایند:
هرانسانی،حتی کسی که در حد بساطت فکری است می تواند فی الجمله
بربعضی از اصول اعتقادی ،برهان عقلی اقامه کند ،لیکن بسیاری از مسایل
اعتقادی را باید به علم اجمالی معتقد باشد ،به این نحو که بگوید :من به آنچه
وحی می گوید ایمان واعتقاد دارم .این اعتقاد اجمالی ،در بسیاری از مسایل
اصولی رهگشاست.
خدایا مرا از یاوران ویاران اوقرار ده……..
ودر زمره ی شهیدان رکابش مقرر فرما……
برای رسیدن به فضیلت معرفت واطاعت امام منازلی هست که باید طی کرد
منزل 1-یقظه
گام اول بیداری است چرا که غفلت ،نشانگر فساد وعدم بهره گیری صحیح انسان از قوای ادراکی وابزارهای شناخت چون چشم وگوش عقل وقلب است.
حضرت علی علیه السلام :
ازغفلت بپرهیزید که همانا غفلت از تباهی حس ناشی می شود
امام خمینی (رحمه الله )می فرماید:
منزل اول انسان بیدار شدن است ازخواب غفلت وسکر طبیعت است وفهمیدن اینکه
انسان مسافر است وزاد وتوشه میخواهد…
پس برای کسب معرفت توحیدی وولایی وحرکت به سوی امام وسلوک روحانی ،بیدار شدن ویقظه وتوجه قدم اول است.
(یاسیدنا ومولانا انا توجهنا واسنشفعنا وتوسلنا بک الی ا…)
همچنان در وصف تو مانده ام ای حجت حق آشنا
مانده ام در علم تو
در حلم تو
ای پرستوی مهاجر قصد برگشتن نداری ؟
خسته ایم ،چشم انتظاریم
میل کوچیدن نداری ؟
در فراغ دوریت نای نالیدن نمانده
ای نگارا ،نازنینم ،قصدبشکفتن نداری؟
ای گل زهرای اطهر
ای گل زهرای اطهر
…..
…..
مادر جان اگرزمانه مرا به تاخیر انداخت واز دفاع حریمت بازداشت ،قرن هاست که به عزای شهادتت می نشینیم.
مولایم ومقتدایم حجت ابن الحسن میدانم این روزها قلبتان بر نبود ما درتان اندوهناک هست .تسلیت آقایم…..تسلیت
سید ما .آقای ما .همیشه ،همه جا مدافع حریم ولایت می مانیم .مدافع چادر مادرتان هستیم.ان شا الله
آقای ما،سیدما ،دعا کن برای ما
به نام پروردگارعشق
چندصباحی است که این روایت ذهن مرابه خودمشغول ساخته وباتدبردرمعنی ان هراسی عجیب به دلم افتاده .
روایت ازپیامبربزرگواراسلام صلی الله علیه واله :«مَن ماتَ وَلَم یَعرِف امامَ زمانِه ماتَ مَیتةِالجاهلیه»هرکس که بمیردوامام زمانش رانشناسدبه مرگ جاهلی مرده است .
حرف از مهلت است .از نشناختن .ازمرگ آن هم جاهلی.
چیست منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله :آیا اندیشیده ایم،آیا شناخته ایم ؟آیا شناخت فقط شناخت شناسنامه ایست .
اصلا چرا امام ؟
نمی دانم.فقط می دانم که خداوند زمانیکه انسان را آفرید
فرمود:من نیافریدم جن وانس را جز برای عبادت
عبادت؟عبادت؟ منظور چیست؟
آری منظور همان بندگی است.بندگی کردن، نه صرفا
نماز خواندن وروزه گرفتن .
به نظر من عبودیت گسترده تر ومهم تر است .
عبودیت یعنی تمام افعال ،افکارو اعمالت چیزی باشد که
خدا خواسته .
چگونه بدانم چه کنم.
چه راهی را خدا می پسندد؟
آری خود خدا جواب داده که با توسل به وسیله ، به درگاه او
برویم.منظور از وسیله چیست ؟منظوراهل بیت (امام)
می باشد.
دقیقا!من با نگاه وپیروی از ایشان به عبودیت می رسم چون ایشان خود بندگان خالص خدا بوده اند .همانگونه که
درنماز هم می خوانیم «اَشهَد أَنّ محمداً عبدهُ ورسولُه» پس
پیامبر عزیزمان قبل از انجام رسالت به مقام بندگی رسیده
بودندونیز با توسل ایشان واولی الامرشان به سر منزل مقصود می رسیم تا درروزی که خود قرآن فرموده«یَوم
نَدعوکلُ اُناسٍ باِمامِهم»حیران نباشیم ودرجرگه ی یاران این بزرگواران برویم به جایی که شایسته یک انسان است.
توسل به حضرت بقیه الله همراه با ذکری مداوم به زندگی بزرگان یک قاعده بوده که همه داشته اند من ترکیبی از سبک آقای کشمیری وسبک حاج آقای ما به نظرم می آید.
حاج آقای ما واقعا یک پارچه توجه به حضرت بقیه الله روحی له الفدا هستند البته مرحوم آقای کشمیری هم همینجور بودند وباطنا خیلی توجه داشتند ودراین زمینه به حد بالایی
از مراقبه رسیده بودند
ایشان خیلی متوجه حضرت بقیه الله روحی له الفدا بودند وبه این جهت علاقه زیادی به حاج آقای ما داشتند ومی گفتند حاج آقای شما امام زمانی است ومن خیلی دوستش دارم
این یک نیاز است در ما ودر سلوک ما در نظرم بود این جمله را در جمع دوستان عرض کنم که گاهی در زندگی بعضی از دوستان مشکلات حادی پیش آمده است وبا هرروز یا
شب مشرف شدن به جمکران وخواندن دو رکعت نماز حضرت ومتوسل شدن به اقا مشکلاتشان رفع شده چه ظاهری وچه باطنی